وبلاگicon
جامعه ی من
جامعه ی من
مشکلات جامعه 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جامعه من و آدرس jameaiman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مشکلات امروز جامعه ما ناشی از دوری از خدا، عدم پیروی از امام حسین(ع) و رو گرداندن از ارزش های اسلامی است 

 

در مراسمی که به مناسبت عاشورای حسینی از سوی شورای طلوع پیروزی و با حضور صدها تن از ورزشکاران و اقشار مختلف و نهادهای مدنی در کابل برگزار شد، حجت الاسلام والمسلمین سیدعیسی حسینی مزاری نماینده حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در افغانستان، به بحث و بررسی پیرامون حرکت و پیروی از امام حسین(ع) پرداخت.
آقای حسینی مزاری، ضمن عرض تسلیت و تهنیت شهادت حضرت امام حسین(ع) و یاران با وفایش در کربلا به حضرت ولی عصر(عج) و نایب برحقش حضرت امام خامنه ای و مراجع بزرگوار به ویژه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، اظهار امیدواری کرد که مردم مسلمان افغانستان در ایام محرم و عاشورا از فیوضات آن بهره برده و از کلاس های عاشورا که در روزها و شب های این ماه برگزار می شد، درس های خوبی گرفته باشند.
به گفته رئیس خبرگزاری صدای افغان(آوا) و مدیر مسئول روزنامه انصاف، اگر در طول سال مشکلات و اشتباهاتی در زندگی ما وجود دارد، با حضور در این کلاس ها و بهره گرفتن از درس های عاشورا، نسبت به رفع آن اقدام کنیم.
آقای مزاری تصریح کرد: تعهد کنیم که از امروز به بعد حسین گونه حرکت بکنیم و تمام خصوصیاتی که امام حسین(ع) داشتند، چه در ابعاد فردی و چه درابعاد اجتماعی و سیاسی، آن را در وجود خود ایجاد نماییم.
او افزود: از امروز به بعد در همه عرصه ها، حسین گونه وارد شویم و یقین بدانیم که اگر همه فعالیت های ما وهمه حرکات فردی واجتماعی ما حسین گونه شود، مطمیناً ما نه در زندگی فردی و خانوادگی و نه در فعالیت های اجتماعی و نه در حرکت های سیاسی مشکلاتی را که امروز داریم، نخواهیم داشت.
به باور نماینده آقای شیرازی، مشکلات امروز جامعه ما ناشی از دوری از خدا، عدم پیروی از سیره امام حسین(ع) و روگرداندن از ارزش های دینی واسلامی است.
این عالم برجسته دینی گفت: واقعاً اگر مردم ما اعم از شیعه و سنی روی بیاورند به خط امام حسین(ع) و در مسیرامام زمان(عج) و اهداف و ارزش های اسلامی قرار بگیرند و فقط از خدا کمک بخواهند و به او تکیه کنند و از او بخواهند که آنی آنها را به خودشان وامگذارد، یقینا مشکلات برطرف خواهد شد.
مدیر مسئول روزنامه انصاف گفت: اگر ما امید کنیم که جامعه جهانی ما را از مشکلات رها میسازد، به این معنا است که امید خود را از خدا بریدیم. اگر ما تکیه به شرق وغرب کنیم به این معنا است که توسل خود را از انبیا و اولیا بریدیم، اگر امید کنیم کشورهای خارجی که امروز در افغانستان آمده برای ما امنیت می‌آورند، سازندگی و پویایی می آورند به این معنا است که امید خود را از خدای خود بریدیم و روی از خدا برگردانیم و امید خود را به بندگان خدا کردیم، لذا یک چنین جامعه ای هرگز روی خوشبختی و آرامش و آسایش را نخواهد دید.
به عقیده وی، آسایش و آرامش امروز فقط با محوریت اسلام در افغانستان تامین شدنی است، آسایش و آرامش و پویایی اقتصادی و اجتماعی خانوادگی و در مجموع ملی، در پناه خدا(ج)، ارتباط داشتن با پیامبر وائمه معصومین و امام حسین(ع) و امام زمان(عج) تامین شدنی است.
نماینده آیت الله مکارم شیرازی خطاب به حاضرین در مراسم عاشورای حسینی گفت: اگر همه شما عزیزان اعم از جوانان و ریش سفیدان که در مراسم عزاداری امام حسین(ع) شرکت نموده اید، همه تعهد بکنیم و با خدای خود پیمان ببندیم، از او کمک بجوییم و با او معامله بکنیم، یقیناً از امروز به بعد روی خوشبختی، سعادت و آرامش را خواهیم دید. کسانیکه سعی شان براین است که از خط امام(ع)، خود را دور کنند، یقین بدانید که دوستان ما و شما نخواهند بود، بلکه دشمنان ما و شما هستند.
به گفته این عالم دینی ما باید در همه ابعاد، زمینه ها و عرصه های سیاسی، فرهنگی واعتقادی و اجتماعی در مسیر خط امام حسین(ع) حرکت کنیم و یقین بکنیم که دین از سیاست هرگز جدا نخواهد بود.
آقای مزاری افزود: امروز همه ما باید تعهد بکنیم که راستای تامین امنیت و آرامش در افغانستان تلاش کنیم و همه مشکلات را به گردن دولت افغانستان نیاندازیم و در هر مسئله کوچک و بزرگ نباید دولت را مقصر بدانیم. اگر در قسمت تامین امنیت تمام مردم و اتباع این کشور احساس مسئولیت نکنند، یقین بدانید که در افغانستان امنیت نخواهد آمد. اگر ما در بهبود اقتصاد کشور ایفای وظیفه و مسئولیت نکنیم، وضعیت اقتصادی کشور خوب نخواهد شد. به طور مثال اگر در رابطه با محیط زیست و تمیزی شهر، تمام افراد جامعه احساس مسئولیت نکنند، یقین بدانید که اگر تمام قدرت های دنیا در افغانستان حضور پیدا کنند و تمام امکانات دنیا در این جا سرازیرشود، وضیعت ما بهبود پیدا نخواهد کرد.
آقای مزاری تأکید کرد: همه اتباع کشور، استاد، معلم، دانشجو و همه اقشار مختلف جامعه، وظیفه جدی داریم تا به حمایت از دولت مرکزی بپردازیم. شما فکر نکنید که من یک روحانی دولتی هستم و از دولت افغانستان حمایت می کنم، نه خیر، من یک فرد غیردولتی هستم وهیچ ارتباطی با مسئولیت های رسمی وغیر رسمی افغانستان ندارم، ولی به عنوان تبعه این کشور واقعاً و جداً وظیفه دارم که از دولت مرکزی افغانستان حمایت بکنم، حتی با وصف همه مشکلاتی که در دولت است مانند فساد اداری و امثالهم، معتقد به اصلاح دولت افغانستان و در عین حال جدی در حمایت از آن هستم. چون اگر در افغانستان محوری جهت مدیریت بزرگ این کشور وجود نداشته باشد و وجودش هم مقتدرانه نباشد، ما و شما امروز نمی توانستیم که اینجا گردهم جمع شویم و جلسه این چنینی با تمام امنیت وآرامش دایر کنیم، سخنرانی کنیم و حرف بزنیم.
آقای حسینی مزاری گفت: در سایه همین نظام تا بحال برنامه های خیلی خوب و به جایی اتفاق افتاده است که برای ما قابل قدر و تقدیر است، بخصوص اینکه برای اولین بار سمیناری پیرامون اهل بیت(ع) و ترویج و تبلیغ فرهنگ اهل بیت(ع)، از سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ در روزهای 7 و 8 محرم برگزار شد که برای ما قابل قدر است.
وی در پایان ابراز امیدواری کرد که مشکلاتی که در کشور وجود دارد، آهسته آهسته رفع شود وهمه ما در افغانستان آباد و آزاد زندگی کنیم.
قبل از این حجت الاسلام والمسلمین سیدآقا موسوی نژاد سخنان مفصلی ایراد نمود.

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:دوری از خدا, امام حسین, دوری از امام حسین, ] [ 10:15 ] [ مصطفی بهرامی ]

 جامعه طبيعي بدون مشكل نيست

 

در كليت مي‌توان مدعي شد كه جامعه طبيعي بدون مشكل نيست. اما اينكه چه نوع مشكلي در جوامع جديد و به‌طور خاص در جامعه ايراني وجود دارد، بستگي به نوع مناسبات اجتماعي و اقتصادي دارد. چون جامعه ايراني در روند نوسازي قرار دارد، مشكلا‌ت آن نيز بسيار متاثر از برنامه‌هاي توسعه‌اي مي‌باشد. چون امكان فرض جامعه‌اي (جامعه ايراني) بدون برنامه توسعه‌اي نيست، نمي‌توان از مشكلا‌ت توسعه‌اي و رشد نيز به دور بود. ‌


از طرف ديگر، با بي‌توجهي به شرايط و موقعيت‌هايي كه امكان بروز مشكل اجتماعي را فراهم مي‌سازند، فرض بيشتر كساني كه در اين عرصه وارد شده‌اند، اين بوده است كه با توجه كردن به عدالت اجتماعي به جاي اصلا‌حات و در واقع دعوت از مردم به جاي دعوت از متخصصان و روشنفكران در ساماندهي امور جامعه مشكلا‌ت كم مي‌شود و حداقل كمتر مي‌بايستي مشكلا‌تي از نوع مشكلا‌ت موجود در دو دوره قبلي - دوره سازندگي و دوره اصلا‌حات - در ايران بروز كند. براي بازگشت به بحث آغازين و تعيين تناسب بين نوع جامعه جديد كه در جريان توسعه و نوسازي قرار دارد با مشكلا‌ت آن، لا‌زم است اين فرض را كمي مورد بحث و بررسي قراردهيم. ‌


‌ كار بزرگ و شرايط انجام آن


آيا با طرح اينكه ما قرار است كاري بزرگ كنيم، شرايط انجام كار بزرگ و بي‌نيازي به انجام كارهاي كوچك - هر چند كم‌اهميت - به پايان مي‌رسد و همه افراد و گروه‌هاي اجتماعي در راستاي تحقق‌كاري بس بزرگ قرار گرفته و اعمال و رفتارشان را سامان مي‌دهند؟ به عبارتي، آنها نيز متناسب با خواست و اراده ما عمل مي‌كنند؟ عقل سليم حكم خواهد كرد كه طرح ضرورت انجام كارهاي بزرگ و مهم بسيار خوب مي‌باشد و ذائقه و توجه جامعه را از توجه به كارهاي كم‌اهميت و پراكنده به امور مهم تغيير خواهد داد. اين وضعيت معمولا‌ در دوره انقلا‌ب‌هاي بزرگ بروز مي‌كند.

حتما به ياد داريم كه در دوره انقلا‌ب با نداي رهبر انقلا‌ب اسلا‌مي سخن از ساختن جامعه‌اي اسلا‌مي و متفاوت از جامعه طاغوت توجه همه عدالت‌‌طلبان به ايران را به خود جلب كرد. ايرانيان مسلمان عدالت‌خواه شوقي جديد يافتند و تلا‌ش بسيار براي ساختن جامعه‌اي متعالي را آغاز كردند. شكل‌گيري نهضت سوادآموزي، جهاد سازندگي، بسيج مستضعفين، نيروهاي نامنظم، جهاد دانشگاهي، انقلا‌ب فرهنگي و بسياري از اين نوع نهضت‌ها و جهادها حكايت از پاسخ مردم و گروه‌هاي اجتماعي به نداي رهبر بود. هر يك از اين حركت‌ها به بار نشست و راهي خوب براي حركت جامعه شروع شد. بسياري از افراد و نيروهايي كه در زمان حاضر به كمك مديران مي‌آيند و راهگشاي جامعه و مشكلا‌ت آن هستند، در اين فضا توليد شدند. بسياري از ابداعات و نوآوري‌ها نيز ريشه در كارهاي اين دوران دارد. بسياري از مقاومت‌هايي كه در مقابل دشمنان خارجي صورت گرفته است از طريق ساماندهي همين نهادها، سازمان‌ها و نيروها صورت گرفته است. بدين لحاظ است كه ادعاي بزرگي به واسطه رهبر انقلا‌ب توانست راهي در شكل‌گيري نهضت‌ها و حركت‌هاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي در درون نظام و بيرون آن شود. اينكه كداميك از اين شروع‌شده‌ها به نتيجه كامل و دقيق رسيد، نياز به بحث و بررسي دقيق‌تري در زمان و فرصت ديگري دارد. ولي شكل‌گيري جريان اصلي حكايت از اين دارد كه طرح امري بزرگ در دوره و شرايطي خاص منشا تحولا‌ت عمده شده و مي‌تواند جهت جامعه را تغيير دهد. ‌


از آنچه كه گفته شد مي‌توان چندين نتيجه‌گيري كرد: 11) ضرورتي در وجود رابطه بين شرايط خاص و بيان‌هاي بلند وجود دارد 22) گروه و نيروي اوليه براي شروع كار و شكل‌گيري جريان لا‌زم است 33) تصديق و موافقت اجتماع - گروه طرفدار - در اين مسير لا‌زم است 44) انتظار سريع، كم زمان، و برنامه‌اي از ادعاهاي بزرگ بي‌معني است 55) امكان فكري و اجتماعي براي بروز صورت‌هاي متعدد از ادعاي بزرگ در ميان مردم وجامعه با تعابير متعدد فرهنگي و اجتماعي بايد صورت بگيرد.


با توجه به اين نكات مي‌توان مدعي شد كه اولين نوع مشكلا‌ت جامعه ايراني ريشه در طرح مباحث عمده بدون توجه به شرايط و موقعيت آن دارد. بدين لحاظ است كه بيان اينكه ما مي‌خواهيم كاري بسيار بزرگ كنيم و اين كار و اقدام بزرگ نيز بايد در زمان خاصي محقق شود، بدون توجه به شرايط و لوازم اشاره شده بي‌معني است. ادعاي بزرگ كه امكان تحقق ندارد مي‌تواند خود به مشكل جدي فرهنگي و اجتماعي تبديل شود. بي‌توجهي به امكان‌پذيري امر بزرگ، نشان از اين دارد كه از لوازم و شرايط تحقق كار بزرگ اطلا‌عي وجود ندارد و سهم و نقش اقدامات بزرگ و عكس‌العمل‌هاي آن در سطح ملي و جهاني مورد شناسايي قرار نگرفته است.


با توجه به نكات اشاره شده در فوق، به اين شعار برمي‌گرديم كه قرار بود در سالي محدود كاري بس بزرگ انجام شود: احقاق حقوق اجتماعي و برقراري عدالت اجتماعي. خوب اين شعار بسيار بزرگي است كه همه پيامبران و اولياء خداوند در طول تاريخ براي طرح، فهم و اشاعه آن و تحقق آن مبعوث شده‌اند. بدين لحاظ خلا‌صه همه خواسته و نياز و جهت و كار اديان الهي به عنوان برنامه‌اي چندساله معرفي شده و تلا‌ش و اقدامات بسيار و مهمي نيز تدارك ديده شده است. اينكه آيا براي طرح اين شعار بزرگ زمان حال مناسب است يا خير نياز به بحث و گفت‌وگوي كارشناسي دارد. براي دقت بيشتر در اين زمينه لا‌زم است كمي تامل كنيم و ببينيم كه آيا اشكالي در طرح ادعا وجود دارد يا اينكه شرايط طرح ادعا مناسب تشخيص داده نشده است يا اينكه مجري ادعا مناسب اين كار نيست يا اينكه شرايط تحقق اين ادعا به اين سادگي‌ها نيست. كداميك از فرض‌هاي فوق صادق‌تر است؟ ‌


براي جلوگيري از هر نوع سوءتفاهم و ارائه تعابير نارسا در اين زمينه، لا‌زم است بگويم كه اصل حيات بشري در دستيابي به عدالت اجتماعي است. همانطور كه هدف اصلي رسالت رسل و پيامبران الهي و تلا‌ش اولياء و انديشمندان در اين جهان عدالت‌خواهي و تعالي بشر بوده است، هدف همه انسان‌ها و مكاتب و نظام‌هاي سياسي دستيابي به عدالت اجتماعي است. رفع ظلم و بي‌عدالتي از جامعه بشري و تاسيس جامعه‌اي با كمترين مشكل و بيشترين امكان براي حيات الهي. ولي كار به همين اعلا‌م ختم نشده است. تلا‌ش‌هاي صورت‌گرفته در درون و برون اجتماعات ديني براي تحقق صورت‌هاي اين عدالت‌خواهي بوده است. بدين لحاظ هم هست كه اصل عدالت‌خواهي هم به دليل بدخواهان آن و هم به دليل وجود سطوح متعدد آن به پايان نرسيده است و تا ظهور منجي عالم بشري، به پايان نخواهد رسيد. در اين صورت است كه امكان تمام كردن اين شعار كه همه تاريخ است در يك برنامه سه يا چهار ساله مي‌تواند منشا مشكلا‌ت بسيار انديشه‌اي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و سازماني شود. ‌


نبود مشكل نشان ميرايي يك جامعه است


‌ نوع دوم مشكل در فهم مشكل و نحوه برخورد با آن است. اجازه دهيد دوباره سوال اول را مطرح و بحث را دنبال كنيم: آيا در سال گذشته كشور ايران با مشكل خاص اجتماعي درگير بود يا خير؟ حتما جامعه درگير مشكل عمده‌اي بوده است. اگر درگير مشكلي نبوده است مي‌بايست دچار ميرايي شده باشد. جامعه زنده و در حال حركت درگير مشكلا‌ت عديده‌اي مي‌باشد. زنده بودن جامعه در خلا‌ء صورت نمي‌گيرد. زنده بودن جامعه به دليل درگير شدن با مشكلا‌ت معني مي‌يابد. دقيقا وضعيت اينگونه‌اي جامعه، مانند وضعيت انسان است. انسان وقتي سالم است كه توانايي مقابله با بيماري‌ها و ويروس‌هايي كه قصد غلبه بر او را دارند، داشته باشد. به عبارت ديگر، بدن انسان در همه لحظات در مبارزه‌اي دائم و خستگي نشدني با بيماري‌ها و ويروس‌هاي متعدد است. وقتي كه ويروس‌ها مردند انسان نيز خواهد مرد. از طرف ديگر، وقتي كه انسان توانايي مقابله با ويروس‌هايي كه براي بقاي او لا‌زم هستند، را از دست داد، دچار ميرايي مي‌شود. به عبارت ديگر، مرگ او سر مي‌رسد. به همين دليل است كه اختلا‌لا‌ت خوني و مغزي و قلبي بيش از ديگر اختلا‌لا‌ت منشا اصلي بيماري و مرگ است. چرا؟ چون اين سه عنصر اصلي‌ترين اجزا بدن براي ساماندهي رابطه ويروس و بيماري و بدن و سلا‌مت هستند. اگر اين سه عضو دچار آفت و آسيب عمده شوند، كمتر مي‌توان براي بدن كاري انجام داد. ‌


نكته اشاره شده در فوق را به صورت روشن‌تر هم مي‌توان مطرح كرد: اين اشتباه است كه اصرار كنيم كه در جامعه مشكلي وجود ندارد. اين ساده‌انگاري است كه تصور كنيم همه مشكلا‌ت ديروز با اقدامي مقطعي رفع شده است. رفع مشكلا‌ت به‌گونه‌اي تلقي مي‌شود كه گويي عده‌اي خواسته‌اند به طراحي روابطي براي بروز مشكلا‌ت اجتماعي دست بزنند و به دليل وجود عده‌اي ديگر توطئه و ريشه مشكلا‌ت خشكانده شده است. گفته مي‌شود كه الحمدا... جامعه ايراني به سطح خوبي از امنيت دست يافته است، به سطح خوبي از ابداعات علمي و صنعتي دست يافته است، تورم روند نزولي يافته است، فساد و فحشا كاهش يافته و در آينده نزديك به صفر خواهد رسيد، سرمايه‌گذاري خارجي و داخلي خيلي زياد شده و در آينده از متمول‌ترين ملل دنيا خواهيم شد، آنقدر در طول دو سه سال گذشته ابداعات و اختراعات ثبت كرده‌ايم كه به مقام‌هاي بالا‌ در جهان خواهيم رسيد و... در نتيجه جاي نگراني نيست. همه چيز درست و كنترل شده است. قلب، مغز و سيستم خوني جامعه نيز مي‌توانند بدون دغدغه‌اي از ظهور مشكلا‌ت هر چه طوفنده‌تر راحت باشند كه خطري نيست! اين وضعيت به خودي خود بروز مي‌كند. زيرا وقتي سخن از انجام كارهاي بزرگ كرديم و كار بزرگي نكرديم، به خواب مي‌رويم. زيرا در خواب مي‌توانيم تحقق كارهاي بزرگي كه شرايط و اسباب آنرا فراهم نكرده‌ايم، تماشاگر شويم. فقط در خواب و رويا است كه تحقق كارهاي بزرگ در زمان محدود بروز مي‌كند. معمولا‌ افراد بزرگ‌بين، خودخواه، بي‌ارتباط با واقعيت‌ها و تخيلي و وهم‌گرا همه نيازهايشان را در خواب مي‌بينند و بيشتر وقت‌ها ميل به خواب رفتن دارند تا ارتباط با واقعيت‌هاي عيني و روزمره.


مشكلا‌ت اجتماعي: وجود، بروز، ماندگاري و راه‌حل


نكته ديگري كه لا‌زم است به آن اشاره شود، چرايي پيدايش مشكلي و چگونگي كاهش، پايان و در نهايت ماندگاري آن است. كدام مشكل در جهان مطرح شده كه تمام شده است؟ اين سوال مهمي است كه بايد از طرف جامعه شناسان، روان‌شناسان، جرم‌شناسان، حقوقدانان، متالهان، و مورخان به طور گروهي و بين‌رشته‌اي پاسخ داده شود. من به عنوان جامعه‌شناس مدعي‌ام كه كمتر مشكلي در طول تاريخ - پس از وقوع - به طور كامل ناپديد شده است. چرا؟ چون مشكل ايجادشده - پيداشده - مانند ديگر امور اجتماعي در جامعه استقرار يافته و جريان تطوري‌اش را طي مي‌كند. مشكلا‌ت ديروز در درون مشكلا‌ت امروز خودنمايي مي‌كنند. به همين دليل است كه سطح و ميدان و تنوع مشكلا‌ت در دوره جديد قابل مقايسه با مشكلا‌ت در دوره‌هاي گذشته نيست. به عبارت ديگر، مشكلا‌ت اجتماعي امروز بسيار فربه‌تر و همه‌جانبه‌تر از مشكلا‌ت اجتماعي در گذشته است. بدين دليل است كه طرح ادعاي زير صادق است: مشكلا‌ت اجتماعي نمي‌بايست امكان بروز بيابند. وقتي ظهور مي‌كنند مي‌مانند. وقتي پيدا شدند در صورت مقابله ناقص با آنها پنهان مي‌شوند و در موقعي كه لا‌زم باشد، بروز مي‌كنند. مشكلا‌ت هم جان دارند و حيات. تصور اينكه مشكلا‌ت اموري عدمي‌اند، پس نيستند و يا چون عدمي‌اند، وهمي و خيالي‌اند و با نام نبردن از آنها ناپديد مي‌شوند، غلط است. تازه اگر به خاطر داشته باشيم داستان‌هاي ديو و پري كه هم ديو و هم پري خيالي است، رهايي پري از دست ديو نيازمند به شكستن طلسم است. زيرا در طلسم رمز حيات ديو نهفته است. قهرمان داستان با دستيابي به طلسم امكان كشتن ديو و نجات پري را مي‌يابد. ولي در جنگ رودررو با ديو شكست مي‌خورد. به عبارت ديگر، حتي ديو كه امري موهومي است هم با توهم و خيال از بين نمي‌رود. بايد طلسم او را پيدا كرد و بر سر سنگي بزرگ زد و با شكسته‌شدن طلسم ديو ناپديد مي‌شود.


مشكلا‌ت نوع سوم آنهايي هستند كه مورد غفلت قرار مي‌گيرند، آنهايي هستند كه كم‌اهميت شمرده مي‌شوند. به لحاظ جامعه‌شناختي امور اجتماعي‌اي چون فقر كه در مرحله اول به معناي نبود ثروت است امري عدمي نيست. فقر امري عيني البته نسبي است و منشاء عمل است. فقر حالت و وضعيتي است كه بسياري از مردم دچار آن هستند همانطور كه ثروت، حالت و وضعيتي است كه بسياري از مردم دچار آن هستند. اينكه كدام يك از اين دو خوب است، كداميك از اين دو در بردارنده نتايج مفيد است، كدام يك از اين دو منشاء چه مشكلا‌ت و اموري هستند نياز به بحث و گفت‌وگو دارد. ولي اين مهم است كه فقر وضعيت خاصي است كه عده‌اي از مردم، گروه‌ها و طبقات اجتماعي درگير آن هستند و از آن متاثر و ناراحت يا راحت هستند. راحتي يا ناراحتي ناشي از فقر براي فرد مبتلا‌به در ساختارها و نظام‌هاي فرهنگي قابل فهم و بررسي است. ‌


نكته‌اي كه از بحث به‌دست آمد، حكايت از وجودي شدن امور و مشكلا‌ت اجتماعي چون فقر، فساد، دزدي، افت تحصيلي، نارضايتي سياسي، كاهش مشروعيت اجتماعي و سياسي، تزاحم بين‌نسلي، اختلا‌ف خانوادگي از قبيل طلا‌ق، فرزندكشي، زن كشي، شوهر و پدركشي، و انحرافات جنسي و بسياري از اين نوع مشكلا‌ت واقعي و وجودي‌اند. اين امور واقع شده‌اند و منشاء وقوع امور ديگر هم هستند. نگاه جامعه‌شناسي اول‌فرض وجودي آنها را ممكن و عيني مي‌شمارد و سپس به فهم و معالجه و درمان و رفع آنها مي‌پردازد. پس معرفتي و روشي و اقدامي و تلا‌شي عالمانه براي شناسايي، طبقه‌بندي، معنا كردن و درنهايت سامان دادن آنها لا‌زم است. از خود و ديگران مي‌پرسم كه اين معرفت، دانش، آكادمي، افراد و متفكران، اقدام‌ها، تلا‌ش‌ها، برنامه‌ها و سياست‌ها و نظارت‌ها كجا بوده است كه انتطار داريم به مشكلا‌ت پايان دهيم؟ در ميان افراد صاحب فكر و انديشه و علم كمتر ديده و شنيده‌ام كه تلا‌شي در جريان باشد. البته شنيده و ديده‌ام كه مديران قصد دارند تا به هر شكلي شده است نرخ مشكلا‌ت اجتماعي را پايين بياورند. به همين خاطر در گزارش‌ها از كاهش جرائم و مشكلا‌ت در جامعه در مقايسه با دو يا سه سال گذشته، سخن مي‌گويند. گويي كه با نشان دادن زور بازو به مشكلا‌ت موجود مي‌خواهند مشكلا‌ت را دچار وحشت و هراسي بنيادي كنند به طوري كه همه آنها گورشان را گم كرده از اين ديار بروند. غافل از اينكه مشكل واردشده در جامعه تا تناسبش را با كليت نظام اجتماعي معلوم نكند، قابل فهم و كنترل و معامله نيست. بعد از اينكه رابطه‌اش را با نظام اجتماعي معلوم كرد، مي‌توان در مورد سهم او در مناسبات اجتماعي سخن گفت. اگر بر اثر بدسليقه‌گي يا بدفهمي با مشكلا‌ت بدرفتاري شود، آنها تنها مخفي مي‌شوند و در زماني ديگر موذيانه بروز و ظهور مي‌يابند و منشاء حوادث غيرمترقبه خواهند شد. ‌


*مشكل اجتماعي در تناسب با كليت نظام اجتماعي فهم و كنترل مي‌شود


براي فهم معناي اشاره‌شده، لا‌زم است به يك مورد اشاره كنم. خوش‌خيالي‌‌هاي مدافع نوسازي رضاشاهي و بعد نوسازي شهري محمدرضاشاهي، به گمراه شدن آن نظام در تعيين سياستگذاري فرهنگي و اجتماعي انجاميد.

آنها با اين تصور كارشان را شروع كردند كه با تحقق سطحي از مدرنيزاسيون، دين‌گرايي حذف خواهد شد. اين تصور تا حدودي در جهان در ميان متفكران مدرنيست هم مطرح بود و در بيان روزنامه‌اي آن نيز مقبوليت يافته بود. بدين لحاظ سياستمداران خوش‌باور و سطحي‌نگر با اين فرض كارشان را شروع كردند و به سرعت هرچه تمام‌تر در اين زمينه تلا‌ش كردند و به جاي اينكه به توسعه نوسازي و ساماندهي آن بپردازند، به ضديت با دين‌خواهي مردم پرداختند. رضاشاه مي‌توانست با جدي گرفتن نوسازي جاده‌اي‌اش، حداقل كشور ايران را به لحاظ نظام ارتباطي به حد بسيار خوبي برساند. اين راه و روش را تمام‌نكرده، به جان نظام طبقاتي افتاد. البته در اين زمينه نيز منشاء خيرات زيادي شد و تا حدودي جامعه ايراني را از سطح قبيله‌گرايي به سطح مدرن كشانيد، ولي با ادامه ندادن آن، بدن جامعه سنتي و روستايي و ايلياتي ايراني را به طور زخمي و بدون معالجه و درمان رها كرد كه جراحات وارد شده در بعضي از موقعيت‌ها به مرگ زخمي رسيد، و در بعضي از شرايط به عفوني شدن بدن و در بعضي از مواقع به نقص عضو رسيد كه اين نشانه‌اي ناكافي در مديريت اجتماعي او شد. در ادامه او تصور كرد كه براي اتمام پروژه مدرنيزاسيونش بهتر است تا ريشه دين را در ايران بكند. اين از خطاهاي بزرگ او بود كه در نهايت موجب مرگ و نابودي او شد. محمدرضاشاه هم تا حدودي - البته با تفاوت روش و شعور و توانايي - همين كار را دنبال كرد و به جاي بهبود شرايط اقتصادي و صنعتي و فني جامعه به ضديت با دين و مذهب و عقايد مردم پرداخت. همه كساني كه در اين نظام مشغول كار بودند، تصور مي‌كردند كه مذهب مرده است و مذهبيون نيز بي‌جان شده و در نهايت مدرن خواهند شد. آيا واقعا اين فهم صادق بود؟ آيا واقعا دين در ايران مرد؟ يا اينكه در همين شرايط و دوره بود كه دين‌گرايي شدت گرفت و احياگرايي ديني در سطح روشنفكري و مردمي محقق شد؟ واقعيت انقلا‌ب اسلا‌مي در ايران حكايت از وقوع حركت همه‌جانبه ديني در ايران دارد. در اين صورت مي‌توان به اين جمع بندي رسيد كه برخورد ناشيانه و سطحي و احمقانه با دين، باعث شد كه مردم به نيروي مقاومت عمده ديني تبديل شوند. ‌


‌ مثال فوق نشان‌دهنده چندين نكته، اصل و پيامد است: 1- تبديل امور واقعي به امور عدمي به سادگي امكان‌پذير نيست؛ 2- مسائل و مشكلا‌ت اجتماعي در ايران مانند ديگر جوامع امور عدمي نيستد؛ 3- مديريت اين مشكلا‌ت نياز به دانش و آگاهي دارد؛ 4- در جامعه معاصر مجموعه مشكلا‌ت اجتماعي‌اي ظهور كرده‌اند كه با پند و اندرز، برخورد‌هاي سريع و سياسي، و فشار حذف نمي‌شوند، بلكه مشكلا‌ت در درون نظام اجتماعي پنهان شده و در صورت بروز شرايط دوباره ظهور مي‌كنند. ظهور مجدد آنها متفاوت از ظهور قبلي خواهد بود؛ 5- نحوه كار با مشكلا‌ت مانند نوع برخوردي است كه بدن با ويروس مي‌كند. اول ويروس شناسايي مي‌شود و دوم كاركرد آن در بدن معلوم و در نهايت تناسب آن با كل بدن و در نهايت نحوه مقابله با آن معلوم مي‌شود. بدين لحاظ است كه در مديريت مشكلا‌ت اجتماعي تعيين نوع حضور و رابطه آنها با نظام اجتماعي بايد معلوم شود. در غير اين‌صورت مشكلا‌ت خود را پنهان مي‌كنند و ما را دچار غفلت مي‌كنند.


‌ با توجه به نكات اشاره‌شده در فوق، مي‌توانيم به سوال اول برگرديم: در سال گذشته مشكل (مشكلا‌ت) عمده اجتماعي چه بود؟ در يك بيان ساده مي‌توان مدعي شد كه مشكل اصلي در سال گذشته ناآشنايي با مشكلا‌ت اجتماعي بود. اين مشكل عمده اجتماعي، سازماني و سياسي ما بود. بدين لحاظ هم هست كه مشكلا‌ت قبلي ضمن ماندگاري در جامعه، در لا‌يه‌هاي پنهان جامعه قرار گرفته و در زمان و شرايط مناسب بروز و ظهور خواهند كرد. ‌


* استاد گروه پژوهشگري دانشكده علوم اجتماعي- دانشگاه تهران

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:عالم طبیعت , مشکل,زندگی,, ] [ 10:12 ] [ مصطفی بهرامی ]

مشكل اصلي جوانان در جامعه ما چيست؟ 

 

اگر فكر می كنید تنها امروزه از معضلی به نام «رفتار ناپسند جوانان» رنج می بریم در اشتباه هستید.

به گزارش سلامت نیوز، سقراط، فیلسوف یونانی قرن ها پیش چنین گفت: «جوانان ما عاشق تجملات و قدرت هستند. آنها به بزرگ ترها احترام نمی گذارند و ترجیح می دهند به جای ورزش كردن با هم حرف بزنند. آنها برای بزرگ ترها از جا بلند نمی شوند، قبل از دیگران شروع به حرف زدن می كنند، با دهان باز غذا می خورند و به آموزگاران خود بی احترامی می كنند» امكان دارد مشكلات جوانان امروز كمی با گذشته تفاوت داشته باشد ولی می توان به سه مشكل اصلی آنها اشاره كرد:

1-یافتن دوست

همه ما به دنبال دوستان خوب هستیم ولی یادمان باشد بی دقتی در انتخاب دوست بدتر از نداشتن دوست است! بنابراین در انتخاب دوست دقت كنید. گاهی نوجوانان (و والدین آنها) اجازه می دهند دیگران در مورد نحوه لباس پوشیدن آنها تصمیم بگیرند. والدین باید بدانند كه فرزندانشان به همراه دوستان خود كجا می روند. در واقع آنهایی كه به فرزندانشان آزادی مطلق می دهند، در باد می كارند و در طوفان درو می كنند.

2- رابطه با والدین

مهم ترین مشكل والدین با فرزندان در فقدان ارتباط میان آنها ریشه دارد. والدین حتما باید فرزندان خود را راهنمایی كنند و دراین میان وظیفه اصلی بر دوش پدران است.
بسیاری از والدین سعی می كنند كه با صرف پول محبت فرزندان خود را جلب كنند در حالی كه تمایل به مادیات یكی از بزرگ ترین مشكلات عصر ماست.
فرزندان باید از والدین خود اطاعت كنند. والدینی كه قوانین جامعه را زیرپا می گذارند نمی توانند از فرزندان خود انتظار فرمانبرداری داشته باشند.

3- یافتن همسر

به علت آمار بالای طلاق، یافتن یك همسر مناسب برای جوانان كار آسانی نیست. جوانان باید در انتخاب همسر دقت زیادی داشته باشند، زیرا پای یك عمر زندگی درمیان است.
اكثر والدین غالبا دوست دارند خودشان برای فرزندشان همسر پیدا كنند و این، اشتباه بزرگی است اگر چنین ازدواجی توأم با موفقیت نباشد و به طلاق منجر شود والدین به شدت آماج انتقاد قرارمی گیرند.

برخی از والدین به جایگاه اجتماعی و اقتصادی عروس یا داماد خود بیشتر از شخصیت او اهمیت می دهند ولی یادمان باشد تنها انسان هایی از آزمایش های دشوار زندگی سربلند بیرون می آیند كه از شخصیت والایی برخوردار باشند.

4-بیکاری و عوارض کثیره آن...


راه حل اين مشكل را چه چيزي پيشنهاد ميكنيد؟

به نظر بنده کلید این مشکل خلاصه میشود در دین شناسی و مطالعه منابع دینی.

چرا که تمامی راهکارهای مشکلات در دین مبین اسلام که مکتبی است کامل و جامع، بیان شده است که اگر آنها را بیاموزیم و در زندگی پیاده کنیم، اینگونه مشکلات پیش نخواهد آمد و یا حداقل راه حل مناسبی برای مقابله، رفع و دفع مشکل پیدا خواهیم کرد و در غیر اینصورت آموزش می دهد که چگونه با این مشکل کنار بیائیم و دچار استرس و نگرانی و توقف نشویم.

 

[ جمعه 15 دی 1391برچسب:جوانان,مشکلات جوانان, ] [ 10:7 ] [ مصطفی بهرامی ]

نقش خانواده در بهبود بهداشت روانی افراد 

خانواده‎هاي مسئله‎دار و آشفته در اثر ازدواجهاي مسئله دار به وجود مي‎آيند. در خانواده هاي آشفته ارزش خود، پايين؛ ارتباط، غيرمستقيم؛ قاعده‎ها خشك و بي روح و ناسازگار و يكنواخت است و پيوند با اجتماع براساس ترس و آرام كردن خشم و سرزنش است.

در خانواده‎هاي آشفته و ناراحت، جو منفي را خيلي سريع و آسان مي‎توان احساس كرد. هر وقت در چنين خانواده‎اي باشيم به سرعت احسا س مي‎‎نيم كه ناراحتيم. گاهي محيط آن چنان سرد است كه گويي همه يخ‎زده‎اند، فضا فوق العاده مؤدبانه است و بي حوصلگي به وضوح روشن و مشهود است.

زماني ديگر احساس مي‎كنيم كه همه چيز به طور مداوم به دور خود مي‎چرخد و سرگيجه مي‎گيريم ونمي‎توانيم تعادلمان را بازيابيم.گاهي امكان دارد كه نوعي حالت اعلام خطر احساس شود، مانند آرامش قبل از طوفان، وگاهي نيز هوا سرشار از رمز و راز است، مانند محيط ستادهاي جاسوسي.

واكنشهاي اساسي

بيشتر افراد خانواده‎هاي پريشان دچار بيماري جسمي هستند. در واقع بدن آنان در برابر جوي غير انساني، واكنشي انساني نشان مي‎دهد و بيان‎كننده ي وضع ناخوشايند آنان است.

بدنها شق و سفت يا دولا و خميده است؛ چهره‎ها عبوس و غمگين و مانند ماسك بي احساس به نظر مي‎رسد؛ چشمها فرو افتاده است و نگاه ها از مردم مي‎گريزد. بديهي است كه گوشها نمي‎شنوند، صداها هم خشن و گوشخراش هستند.

نشانه دوستي در ميان افراد خانواده كم است و همبستگي خانوادگي نوعي وظيفه است و افراد صرفاً تلاش مي‎كنند يكديگر را تحمل كنند. گهگاه افرادي در خانواده‎هاي پريشان مشاهده مي‎شوند كه سعي دارند با حرفهايشان جو موجود را سبك كنند ولي گفته‎هايشان به هدر مي رود. در چنين مواقعي اغلب شوخي ها هم گزنده و طعنه‎آميز و بي رحمانه‎اند. بزرگترها آنقدر سرگرم امر و نهي به فرزندان خود هستند كه هرگز نمي‎فهمند اوكيست. در نتيجه فرزند هيچ‎گاه از پدر و مادر به عنوان دو انسان بهره مند نمي‎شود.

به طور كلي كودكان خانواده‎هاي آشفته تربيتي مسموم دارند. تربيت مسموم خشونتي است كه به حقوق كودكان تجاوز مي‎كند، اين خشونت در كودك باقي مي ماند و در بزرگسالي او، به همين شكل به فرزندانش منتقل مي شود.

در تربيت مسموم، اطاعت والاترين ارزشهاست. در ادامه‎ي اطاعت، نظم و تربيت، تميز بودن و كنترل احساسات و آرزوها قرار دارد. كودك زماني خوب است كه آن طور كه به او گفته‎اند و آموخته‎اند رفتار كند. كودك خوب، سازگار و با ملاحظه وغير خودخواه است و هرچه كمتر حرف بزند ، بهتراست.

در تربيت مسموم :

۱- بزرگترها ارباب كودك وابسته هستند.

۲- بزرگترها خدا گونه درباره خوب و بد تصميم مي گيرند.

۳-كودك مسئول خشم بزرگترهاست .

۴- پدر و مادر هميشه بايد حمايت شوند.

۵- حق حيات كودك تهديدي براي والدين مستبد است .

۶- اراده كودك بايد در اسرع وقت سركوب شود.

نمونه هايي از اين باورها:

۱- بچه هاچون بچه هستند، شايسته احترام نيستند.

۲- اطاعت ، بچه ها را قوي مي‎كند.

۳- برآورده ساختن نيازهاي كودك اشتباه است.

۴- جدي بودن با كودك و سرد برخورد كردن با او، او را براي زندگي آماده مي‎كند.

۵- تشكر ظاهري بهتر از ناسپاسي صادقانه است.

۶- رفتار ظاهري مهمتر از خود واقعي است.

۷- پدر و مادر موجوداتي بي گناه و عاري از وسوسه هستند.

۸- هميشه حق با پدر ومادر است.

اغلب اين باورها در ناخودآگاه وجود دارند و در شرايط استرس و بحران فعال مي‎شوند . با توجه به مداركي كه موجود است هيتلر در كودكي مورد سوء‎استفاده و بد رفتاري جسمي و احساسي واقع شده بود . پدرش يك ديكتاتور به تمام معنا بود. گمان مي‎رود كه پدرش نيمه جهود و نامشروع بود و خشمش را روي فرزندانش پياده مي‎كرد. هيتلر دوران كودكي را برون‎ريزي كرد و ميليونها كليمي بي‎گناه را قرباني نمود.

برون ريزي

اريك اريكسون معتقد است كه هيتلرخشم گسسته ميليونها نوجوان را برانگيخت. او در هيئت رهبر گروه‎هاي جوان ظاهر شد تا خشم آنها را سازمان دهد. اين خشم واكنش ناخودآگاه آنها در برابر طرز پرورش خود بود كه در اسطوره‎ي” نژاد برتر” متجلي شد. كليمي‎هاي قرباني شده، قربانيان آلمانيهاي تحت ستم والدين پرخاشگر، مستبد و زورگو بودند. اين ” برون ريزي ملي” نتيجه منطقي يك زندگي خانوادگي مستبدانه بود كه در آن يك يا دو نفر، با نام پدر و مادر، همه قدرتها را در اختيار دارند و مي‎توانند با فرزندان خود هركاري كه مي‎خواهند بكنند. آنها را شلاق بزنند، توهين و مجازاتشان كنند، مورد تحقير قرار دهند، برآنها سلطه برانند، با آنها بدرفتاري و بي اعتنايي كنند. همه اينها در مفهوم تربيت مسموم انجام مي‎گيرند.

بايد توجه داشت كه نظم و ترتيب بدون خود انگيختگي به اسارت منتهي مي‎شود؛ قانون و توجيه عقلي بدون عاطفه منجر به سردي مكانيكي مي‎شود. ملاحظه‎كاري و تواضع، بدون احساس آزادي و استقلال دروني، مولد انسانهاي خامي است كه به راحتي تحت قيموميت هر مقام و صاحب مقامي قرار مي‎گيرد.

اختلالات وسواس، كمال طلبي، احساس عميق حقارت، ناشايستگي يا ناكامي و اختلال خود شيفتگي هم ناشي از شرم و خجالت است.

شرمساري يك خود ناپذيري تمام عيار است. شرمساري، بيماري روح و تلخ ترين تجربه خود از خويشتن است، و مهم نيست كه با شكل تحقير يا ترسويي احساس شود يا به شكل ناكامي. شرمساري منبع اغلب روحيات مزاحم و ناخوشايندي است كه زندگي انسان را انكار مي‎كند. شرمساري با احساس گناه تفاوت دارد. احساس گناه مي‎گويد: اشتباه كردم، اما شرمساري مي‎گويد: من خود اشتباه هستم . احساس گناه مي‎گويد: عمل خلافي از من سرزده، اما شرمساري مي‎گويد: من خلاف هستم. احساس گناه مي‎گويد: كارم درست نبوده، اما شرمساري مي‎گويد من نادرست هستم.

مقررات حاكم بر خانواده‎هاي ما، با به حال خود واگذاشتن بچه ها، در آنها ايجاد شرمساري مي‎كند. به حال خود واگذار كردن فرزندان به اشكال زير بروز مي كند:

۱- رها كردن واقعي آنها ( ترك كردن فيزيكي).

۲- دريغ كردن احساسات خود از فرزندان.

۳- بي توجهي به تأييد و تصديق احساسات فرزندان .

۴- برآورده نساختن نيازهاي رشدكودكان.

۵- سوء استفاده جسماني، جنسي، احساسي و روحي از فرزندان.

۶- استفاده از بچه ها براي برآورده ساختن نيازهاي ارضاء نشده.

۷- بچه را مسئول ازدواج خود معرفي كردن.

۸- پنهان كردن و انكار اسرار شرم آور خود از ديگران تا بچه‎ها مجبور شوند با حمايت از اين موضوعات پنهاني، تعادل و توازن خانواده را حفظ كنند.

۹- صرف وقت نكردن با فرزندان و بي توجهي به آنها.

نویسنده :سید مهدی میرشریفا

[ پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:خانواده,جامعه,تاثیر خانواده بر جامعه, ] [ 16:40 ] [ مصطفی بهرامی ]
صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 15 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





  • بک لینک
  • نرم افزار های موبایل