وبلاگicon
جامعه ی من
جامعه ی من
مشکلات جامعه 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جامعه من و آدرس jameaiman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مشکلات ازدواج وتشکیل خانواده آرمانی تنها مربوط به دختران دهه ۶۰ است

مشکلات ازدواج وتشکیل خانواده آرمانی تنها مربوط به دختران دهه ۶۰ است

دکتر شهلا کاظمی پور رئیس مرکز مطالعات جمعیت شناسی آسیا و اقیانوسیه وزارت علوم است او و همکارانش تحقیقات بسیار خوبی در مورد مسائل جامعه از جمله بحث ازدواج و طلاق و…دارد او هفته گذشته دعوت ما را برای حضور در کافه خبر پذیرفت و به سئوالات ما در مورد بحث های همیشگی جامعه از جمله کمتر بودن تعداد پسران و در نتیجه موقعیت کمترازدواج برای دختران و دلایل بالارفتن سن ازدواج سخن گفت …..


خانم دکتر سال هاست که گفته می شود میان جمعیت دختر و پسر ما تفا وت وجود دارد و موقعیت کمتری برای ازدواج دختران وجود دارد این گفته ها تا چه میزان صحیح است؟

ببینید تعداد متولد شدگان دختر و پسر ما همیشه نسبت مساوی داشته اند و این نسبت در دهه های مختلف هم حفظ می شده است فقط دریک دهه یعنی دهه ۶۰ ما با رشد چشمگیر زاد و ولد رو به رو بودیم به طوری که پسران دهه ۵۰ تعداد کمتری از دختران دهه۰ ۶ داشتند و تعدادی از پسران دهه ۶۰ هم ترجیح می دادنند که با دختران دهه ۷۰ ازدواج کنند به همین دلیل این موضوع فقط دختران آخر دهه ۵۰ تا آخر های دهه ۶۰ را شامل می شود .

خب راه حلی هم برای آن وجود دارد؟

بله راه حل آن همسن گزینی در ازدواج است که البته جامعه ما تا حدودی هم به این راه سوق پیدا کرده است .

افزایش سن ازدواج امروزه به یکی از مسایلی جامعه تبدیل شده است.به نظر شما تا چه میزان تغییر الگوهای ازدواج در کشور طبیعی است ؟

ازدواج پدیده ای طبیعی است و برای ۹۸% افراد جامعه نیز اتفاق می افتد اما به تاخیر افتادن آن می تواند مسئله باشد.طبق آمار سن ازدواج برای زنان از سال ۱۳۴۵ از ۴/۱۸ در سال ۸۵ به ۶/۲۳ و برای مرد ها از ۲۵ سال به ۵/۲۶ رسیده است.این روند برای زنان افزایش بیشتری داشته است.اما سن ازدواج برای مردان در یک سطحی ثابت مانده است. اتفاقی که در این دوره ۴۰ ساله رخ داده است این نکته است که اختلاف سن زوجین که پیش از این۰۶/۶ بوده به ۳ سال کاهش پیدا کرده است.این اتفاق یک پدیده مثبت است.زیرا زمانی که اختلاف سن زوجین زیاد است امکان بروز مشاجرات خانوادگی و طلاق ،.سطح بیوه شدن زنان در سالخوردگی واختلاف سن پدر با فرزندانش بیشتر است. پس این موضوع یک پدیده مثبت است.علت افزایش سن زنان را می توان در رشد روند توسعه جستجو کرد.ضریب شهر نشینی ما که در سال ۴۵حدود ۳۷% بود در سال ۸۵ به ۶۸% رسیده است.یعنی این میزان دو برابر شده است.افزایش رشد شهر نشینی یکی از شاخصه های توسعه است.از سوی دیگر میزان با سوادی جمعیت که در سال ۴۵ در حدود ۴۰% جمعیت کشور را شامل می شد در سال ۸۵ در حدود ۸۵% جمعیت ایران را به خود اختصاص داد.در این میان ضریب باسوادی زنان بیش از آقایان بوده است.یکی دیگر از این شاخصه ها بحث کار خارج از خانه زنان است. البته در گذشته نیز زنان در بخش کشاورزی نیز شاغل بوده اند اما این نوع کارکردن به معنای مشارکت های اجتماعی آنها محسوب نمی شد. در این این سال ها مشارکت اجتماعی زنان افزایش پیدا کرده است.مقوله اوقات فراغت و وسایل ارتباط جمعی افزایش پیدا کرده است. امروز امکان ارتباط با جهان خارج و کشورهای دیگر دنیا برای خانم ها بوجود آمده است .زمانی که ضریب اجتماعی بالا می رود بحث تحصیلات زنان نیز افزایش می یابد.پیش از این زنان ما در مقطع ابتدایی و متوسطه بی سواد بودند اما امروز این میزان به مرز ۱۰۰% رسیده است.۹۵% از دختران ما در کشور به مدرسه راه پیدا می کنند. ضریب این میزان در دبیرستان از پسر ها بیشتر است در دانشگاه ها بالغ بر ۶۰% از پذیرفته شدگان دانشگاه ها را زنان تشکیل می دهند.این افراد اگر در جایی به کار مشغول نشوند.حد اقل توانسته اند از مباحث اجتماعی آگاه شوند.این آگاهی ها باعث شده که سن ازدواج افزایش پیدا کند.البته این افزایش سن ازدواج در مورد زنان بیشتر نمود پیدا کرده است. علت اینجاست که در گذشته سن ازدواج زنان بسیار پائین بوده است. زمانی که این آمار را با نقاط روستایی مقایسه کردیم متوجه شدیم که در نقاط روستایی نیز میانگین سن ازدواج دختر ها نیز افزایش داشته است و با آمار ارائه شده در شهرها برابری می کند.این نکته مهمی است که اتفاق افتاده است.البته این آمار برای مردان در روستا از مردان در شهر کمتر است.اما میانگین آن ۵/۲۶ سال است.تا این مرحله می توان گفت پدیده مثبتی رخ داده است.بخصوص زمانی که زنان با تحصیلات و آگاهی بیشتری ازدواج می کنند می توانند فرزندانشان را بهتر تربیت کنند.در چنین شرایطی آنها قادرند بر روی تعداد و زمان تولد آن ها نیز دقت و برنامه ریزی داشته باشند.حتی انتخاب همسرانشان آگاهانه است.

با مواردی که به آن اشاره کردید شما افزایش سن ازدواج را پدیده ای منفی نمی بینید؟

به نظر من افزایش سن ازدواج را نمی توان به عنوان یک خطر در نظر گرفت.البته به شرط اینکه بی بندو باری های اجتماعی را در پی نداشته باشد.اگر با تاخیر ازدواج دختران جامعه تنها در پی تحصیل، شغل و افزایش توانمندی های خودشان باشند مشکلی پیش نخواهد آمد. ما معتقدیم که اگر بی بندو باری در سطح جامعه دیده می شود تنها به خاطر افزایش سن ازدواج نیست بلکه بخاطر مسایل دیگری از جمله پر خواهی ها یی است که ایجاد می شود. باید در پی علل اصلی ازدواج نکردن دخترها باشیم.این خلاء می تواند بخاطر ارتباطات غیر متعارف بوده باشد که توانسته جای خالی همسر را برای آنها پر کند. و یا توقعات خاصی و بالای دختران در زندگی است. روند مهاجرت از روستا ها به شهر های کوچک و از شهر های کوچک به شهر های بزرگ بیگانگی هایی را با خود در پی دارد. در شهر های بزرگ دایره همسر گزینی وسیع و در در شهر های کوچک این دایره کوچک تر است. آنها ممکن است لایه سطحی شهر نشینی مانند تجملات را بگیرند اما از درک ریشه و عمق آن عاجز بمانند.وقتی در این امر موفق نمی شوند سعی می کند ازدواج را به تاخیر بیندازد. این خطر بخاطر مشکلات فرهنگی خودش را نشان می دهد.این مشکل صرفاً یک مسئله جمعیتی نیست.این اتفاق ها معمولاً در شهر های بزرگ و بخاطر پیچیدگی جامعه رخ می دهند . زیرا در این شهر ها چند فرهنگی وجود دارد. دختری که با این ایده ها ازدواج می کند، هنگامی که متوجه می شود در کوتاه مدت نمی تواند به تقاضا هایش برسد به طلاق می اندیشد.میزان بالای مهریه های غیر متعارف که نشان از هدفی در پشت آن دارد بیشتر منجر به طلاق می شود.این موضوع نیز ناشی از رشد غیر متعارف و پیچیده شدن شهرها و روابط اجتماعی آن است.

پس شما با طرحی که در مجلس و در خصوص جلوگیری از مهریه های نامتعارف مطرح بود موافق هستید؟

من همواره با مهریه مخالف هستم .متاسفانه قداست مهریه از بین رفته است.البته من با نفس مهریه مشکلی ندارم. اما با مهریه هایی که امروز به شکل غیر متعارف بسته می شود و مورد تایید مراجع قانونی قرار می گیرد مخالف هستیم.زمانی که مهریه ای چه بالا و پائین ثبت می شود قانون در پی درخواست دختر در پی پرداخت آن است.

ایا به نظر شما استقلال مالی دختر ها به عدم تمایل انها به ازدواج و بالا رفتن سن ازدواج منجر نخواهد شد؟

خیلی از مسایلی است که می تواند ازدواج را به تاخیر بیندازد.اما الزاماً اشتغال نیست.علت اصلی زیاده خواهی دختر ها است ممکن است دختر ها رسیدن به یک کار مناسب ازدواج را به تاخیر بیندازند اما زمانی که کار مناسب فراهم شد توقعات دیگری پیدا می کند و دایره همسر گزینی اش محدود تر خواهد شد.زیرا درپی ایدال های بالا تری هستند.

یعنی شما بجز آسیب های اجتماعی آن بالا رفتن سن ازدواج را پدیده ای مثبتی ارزیابی می کنید؟

در تمام کشور های توسعه یافته سن ازدواج بالا است.زیرا سن ازدواج بین افراد تحصیل کرده از افرادی که تحصیلات ندارند بالا تر است. پس می توان گفت که این نشانه کشورهای توسعه یافته است. زیرا خانواده ها قصد دارند تا فرزندانشان تحصیلات عالیه داشته باشند بخاطر اینکه این پتانسیل ایجاد شود ازدواجشان به تاخیر می افتد.این نکته انکار ناپذیر است اما اگر به رقم بالایی برسد و به تجرد قطعی منجر شود ما دچار معضل شده ایم.

شما بارها بحث تجرد قطعی را مطرح کرده اید.این تجرد قطعی چیست و چه زمانی اتفاق می افتد؟در مصاحبه ای هم که پیش از این با خبر آنلاین داشته بودید اشاره داشتید به این که ما تا ده سال اینده یک ملیون نفر از دخترانمان به تجرد قطعی می پیوندند.

پسر ها و دختر ها در هرزمانی امکان ازدواج دارند. اما اگر شرایط به گونه ای شود که گروهی از دختر ها و حتی پسر ها دیگر ازدواج نکنند. این مشکلی ساختاری پیش می اید و می گوییم به تجرد قطعی رسیده اند

اگر تعداد دختر و پسر یکی باشد چنین اتفاقی هم نخواهد افتاد.زیرا شما هم با این نظر که تعداد دختر و پسران ما در جامعه یکسان هستند اشاره داشته اید ، پس این امکان چطور پیش می اید؟

این اشکال بخاطر اختلاف زوجین صورت می گیرد.بطور متوسط اختلاف سن در جامعه ما حدود چهار یا پنج سال است.این اختلاف سن است که باعث می شود تعداد پسرانی که در سنین بالا تر هستند وبه عنوان مثال شامل موالید ۱۰ سال پیش از انقلاب می شوند با دخترانی ازدواج کنند که سال های بعد از انقلاب به دنیا می آیند. پس این افراد تعدادشان بیشتر خواهد بود و تعادل ایجاد می شود اما با روندی که پیش آمده است و با کنترل تولد ها متولدین دهه ۶۰ باید با متولدین دختر دهه ۷۰ ازدواج کنند. در چنین حالتی پسران ما بیشتر از دختران می شوند البته .این مشکلات با کم شدن اختلاف سن ازدواج دختران و پسران رو به کاهش است.اما این اختلافی که در نسل دهه قبل و بعد از انقلاب رخ داده باعث شده که تعدادی از دختران ما مجرد باقی بمانند.زیرا پسرانی که در دهه های بعد به دنیا آمده اند با دختران جوانتر از خودشان ازدواج خواهند کرد به این سبب این خلاء وجود خواهد داشت.

این اتفاق تنها برای دختران دهه شصت اتفاق می افتد؟

برای دختران دهه پنجاه و شصت پیش می آید .این مشکل برای دختران دهه هفتاد نیست زیرا میزان دختران دهه هفتاد با کاهش اختلاف سن ازدواج رو به کاهش است.تعداد پسران دهه شصت به نسبت دختران دهه هفتاد بیشتر است.در خصوص دختران دهه پنجاه هم باید گفت گروهی از دخترانی که تاخیر در ازدواج داشته اند فرصت ازدواج خود را به دختران دهه شصت داده اند.

یعنی دختران دهه پنجا ه و شصت سال در چند سال آینده به یک تجرد قطعی خواهند رسید؟

همه انها اینگونه نمی شوند .این میزان چیزی در حدود یک میلیون نفر خواهد بود. اگر به درصد گفته شود تجرد قطعی در گذشته برای مردان ۲% و برای زنان ۸/۱% در سال بوده است .این موضوع هم ناشی از عدم تمایل این افراد به ازدواج باز می گشت. ولی در شرایط فعلی با پیشبینی هایی که انجام شده . سن تجرد قطعی به نسبت گذشته پائین تر آمده است. به این ترتیب برای زنان ۴۰ یا ۴۴ و برای مردان ۵۰ یا ۵۴ در نظر گرفته می شود. این تجرد قطعی برای مردان همچنان در همان دو درصد باقی مانده است ولی برای زنان در مقاطعی که عنوان کردم در حال افزایش است.

از طرف دیگر متاسفانه آمار های طلاق در جامعه ما رو به افزایش است.این بالا بودن آمار طلاق زنگ خطر را به صدا در آورده است.ارزیابی شما از این افزایش آمار طلاق چیست؟

افزایش طلاق هم ارتباطی مستقیم با توسعه جوامع دارد. زیرا هر قدر یک کشور توسعه یافته تر است میزان طلاق در آن بالا تر می رود.در جوامع توسعه نیافته آمار طلاق به مراتب کمتر است. زیرا در جوامع کوچکتر تنوع فرهنگی کمتر.و تجانس فرهنگی میان زوجین بالا می رود. از سوی دیگر دایره همسر گزینی نیز محدود است.در این فضا نظارت ها و حمایت های خانوادگی تعیین کننده است زیرا آنها همسر داری را در کنار خانواده تجربه می کنند. پس نوعی انتقال فرهنگی است که از طریق خاواده اتفاق می افتد.اما زمانی که وارد جامعه شهری می شویم و جامعه گسترش پیدا می کند حمایت های خانوادگی از بین می رود و شخص باید روی پای خودش بایستد. اما متاسفانه شاهد آن هستیم که دخالت های خانوادگی همچنان وجود دارد.در گذشته اگر شاهد تمام این موارد جوامع سنتی بودیم آن را امری طبیعی می دانستیم. اما در جوامع توسعه یافته نباید شاهد آن باشیم. در حالی که دخالت های خانواده از دل جوامع سنتی به جوامع توسعه یافته ما کشیده شده است.در تحقیقاتی که انجام شده بسیاری از مخاطبین دختر و پسر ما ازدواج از طریق دوستی و آشنایی را بهترین روش همسر یابی عنوان کرده اند. آنها دوست دارند تا پیش از ازدواج با همسرانشان آشنایی داشته باشند.این یک عامل توسعه یافتگی است.اما همین دختران و پسران زمانی که زیر یک سقف قرار می گیرند با مباحثی سنتی مانند مهریه ، جهیزیه و..روبرو می شوند.این مباحث سنتی سبب ساز اختلافات می شود که آنها را تا مرز طلاق پیش می برد.

در واقع ما درجامعه توسعه یافته خودمان با یک دوگانگی مواجه هستیم. در ظاهر رفتاری را از خودمان نشان می دهیم که خاص کشور های توسعه یافته است اما در باطن و در پس زمینه ذهن هنوز سنتی به همه چیز نگاه می کنیم.

نمی شود این دوگانگی را پذیرفت یا باید سنتی باشیم و یا توسعه یافته، هر دو با یکدیگر امکان پذیر نیست.دو جوان قصد دارند طبق تحصیلات و آمادگی هایشان مدرن زندگی کنند.اما این ته نشت سنتی و دخالت های خانواده راه را برای روی آنها می بندد..گاهی اوقات خانواده هایی که در سطح بالای فرهنگی قرار دارد این مشکل را حل می کنند وازدواج ها در این نوع خانواده ها بسیار خوب انجام می شود.مخاطرات در خانواده هایی پیش می آید که در برزخ قرار دارند.ما نگزیر به مدرن شدن هستیم. زمانی که در شهر های بزرگ زندگی می کنیم و با وسایل ارتباط جمعی کار می کنیم نا گزیر به مدرن شدن هستیم.البته منظور از مدرن بودن بی بندبار بودن نیست.

غیر از این موارد شما چه عوامل دیگری را عامل طلاق می دانید.

بیشترین عامل عدم تجانس فرهنگی و عدم شناخت خانواده ها نسبت به فرهنگ یکدیگر در جامعه است.خانواده های ما هنوز این ظرفیت را که دختران خانواده تحصیلات عالیه داشته باشند را ندارند. زیرا فکر می کنند که حالا که دخترانشان تحصیلات تکمیل و یا عالیه دارند باید همه چیز در اختیارشان قرار دهند.امروز تحصیلات دختران امری معمولی است به همین دلیل نباید اجازه تصمیم گری های مهم را به آنها داد بلکه باید همراهشان بود. تجمل گرایی ها و زیاده خواهی های خانواده ها نیز یکی از عوامل مهم در شکل گیری طلاق است.متاسفانه مادیگرای در سطح جامعه اشاعه پیدا کرده است. این زنگ خطری است که در ازدواج و طلاق و بسیاری از مسایل اجتماعی خودش را نشان می دهد.

مادیگرایی هاو تجل گرایی ها نمی تواند بخاطر توسعه یافتگی که پیش از این گفتید باشد؟

خیر. ما درکشور توسعه یافتگی کاذب داریم.کسی که یک شبه پولدار می شود نمی تواند یک شبه رشد فرهنگی داشته باشد مشکل فعلی جامعه ما این است.

گسترش فرهگ تک فرزندی ناشی از شرایط مالی است؟

پدیده کم فرزندی نیز پدیده ای رایج شده است.امار های ما نشان می دهد که در سال های اوایل انقلاب میانگین تعداد فرزندان در جامعه ما ۵/۶ نفر بوده که در سال ۸۵ به ۸/۱ فرزند رسیده است.این آمار های نشان از کاهش تعداد فرزندان می دهد.دلایل آن هم به همان مسایلی است که در باره توسعه یافتگی و شهر نشینی اشاره شد باز می گردد.خانواده ها گرایش فراوانی به کیفیت آموزش فرزندانشان دارند.الیته در گذشته خانواده ها توانایی زندگی کیفی برای فرزندان را نداشتند اما تعداد فرزندان بیشتر بود.البته در این چند سال کیفیت فرزندان اهمیت ویژه ای پیدا کرده است.این اصل گرایش خانواده ها به کم فرزندی را تشکیل می دهد.

این مسئله به مشکل تامین مالی خانواده ها باز می گردد.

خیر. این اتفاق (تعداد زیاد فرزندان )با و جود اینکه در گذشته شرایط مالی خانواده های خوب نبود هم وجود داشت.معمولاً یک رابطه ای میان فقر و تعداد فرزندان وجود دارد.هرچه جامعه توسعه نیافته باشد تعداد فرزندان بیشتر است و برعکس.در جامعه ما افراد باسواد تر و مرفه تر تعداد فرزندشان کمتر است.

بالاخره شما این تک فرزندی را حسن می دانید یا عیب؟

تک فرزندی عیب است. اما اینکه نعداد بچه ها از ۵/۶ به ۸/۱ رسیده یک شاخصه توسعه است.در این جا خلائی دیده می شود افراد باسواد و مرفه فرزندان کمتری دارند و افراد سطح پائین تر فرزندان بیشتری دارند. به نظر من مدل برنامه ریزی صحیح آن است که نوعی یکنواختی در جامعه ایجاد کنیم .کم شدن تعداد فرزندان افرادی که جایگاه بالای اجتماعی دارند خطرناک است. در چنین شرایطی ،حالت نا بربری افزایش پیدا می کند .

و آخرین سئوال این که پیش بینی شما از مهمترین مشکل جمعیتی که جامعه ما باآ ن روبه روست چیست؟

به نظر من مهاجرت مهمترین مشکل جامعه ماست.همه مشکلات جامعه ما بخاطر مهاجرت های بی رویه است.این روند در طول نیم قرن اخیر و بخاطر مهاجرت از روستا ها به شهر ها ایجاد شده است. البته اگر این روند برنامه ریزی شده باشد نوعی شاخصه توسعه است.اما اگر برنامه ریزی نشده باشد و این روند به حاشیه نشینی تبدیل شود.بخش عمده مشکلات ما بخاطر حاشیه نشینی است. منظور ازحاشیه نشینی، شکل فیزیکی و مکانی آن نیست.منظور این است که فرد بلحاظ فرهنگی،اقتصادی واجتماعی نتواند در بطن جامعه قرار گیرد .پس در این خصوص باید سیاست نظارتی دقیق وجود داشته باشد.من در کنفرانس مهاجرت دبیر بودم و پیشنهاد هایی در این خصوص داده ام و اعلام کرده ام که این مشکل باید به شکل یک مجموعه دیده شود.کار سخت و پیچیده ای است. زیرا باید اول مشکلات پنجاه ساله را مرتفع کرد و سپس برنامه ریزی جدیدی برای کسانی که در حال مهاجرت جدید به شهر های بزرگ هستند انجام داد.

 

[ یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:دکتر,مشکل ازدواج,خانم ,دکتر ,در ,سدد ,حل ,مشکل,ازدواج, ] [ 17:32 ] [ مصطفی بهرامی ]

اصلي‌ترين مشكلا‌ت اجتماعي در سالي كه گذشت

قبل از اينكه به اصلي‌ترين مشكل اجتماعي در ايران در سال گذشته بپردازيم، لا‌زم است در مورد مشكلا‌ت اجتماعي بحث و گفت‌وگو كنيم: اينكه مشكل اجتماعي چيست؟ مشكلا‌ت اجتماعي تحت چه شرايطي و در چه نوع جامعه‌اي بروز و ظهور مي‌يابند؟ مشكلا‌ت اجتماعي داراي چه نتايجي هستند؟ آيا مشكلا‌ت اجتماعي به بحران‌هاي عمده اجتماعي مي‌رسند؟ و در نهايت اينكه آيا در جامعه ايراني اصلا‌ مشكل (مشكلا‌ت) اجتماعي وجود دارد يا خير؟ يا اينكه در جامعه ايراني اسلا‌مي چه نوع مشكل اجتماعي امكان بروز و ظهور مي‌يابد و در بردارنده چه نتايجي است؟ آيا جامعه ايراني كه در جهت اجراي سياست‌هاي عدالت‌‌طلبانه دولت نهم قرار گرفته است، مي‌تواند اصلا‌ دچار مشكل شود؟


جامعه طبيعي بدون مشكل نيست


در كليت مي‌توان مدعي شد كه جامعه طبيعي بدون مشكل نيست. اما اينكه چه نوع مشكلي در جوامع جديد و به‌طور خاص در جامعه ايراني وجود دارد، بستگي به نوع مناسبات اجتماعي و اقتصادي دارد. چون جامعه ايراني در روند نوسازي قرار دارد، مشكلا‌ت آن نيز بسيار متاثر از برنامه‌هاي توسعه‌اي مي‌باشد. چون امكان فرض جامعه‌اي (جامعه ايراني) بدون برنامه توسعه‌اي نيست، نمي‌توان از مشكلا‌ت توسعه‌اي و رشد نيز به دور بود. ‌


از طرف ديگر، با بي‌توجهي به شرايط و موقعيت‌هايي كه امكان بروز مشكل اجتماعي را فراهم مي‌سازند، فرض بيشتر كساني كه در اين عرصه وارد شده‌اند، اين بوده است كه با توجه كردن به عدالت اجتماعي به جاي اصلا‌حات و در واقع دعوت از مردم به جاي دعوت از متخصصان و روشنفكران در ساماندهي امور جامعه مشكلا‌ت كم مي‌شود و حداقل كمتر مي‌بايستي مشكلا‌تي از نوع مشكلا‌ت موجود در دو دوره قبلي - دوره سازندگي و دوره اصلا‌حات - در ايران بروز كند. براي بازگشت به بحث آغازين و تعيين تناسب بين نوع جامعه جديد كه در جريان توسعه و نوسازي قرار دارد با مشكلا‌ت آن، لا‌زم است اين فرض را كمي مورد بحث و بررسي قراردهيم. ‌


‌ كار بزرگ و شرايط انجام آن


آيا با طرح اينكه ما قرار است كاري بزرگ كنيم، شرايط انجام كار بزرگ و بي‌نيازي به انجام كارهاي كوچك - هر چند كم‌اهميت - به پايان مي‌رسد و همه افراد و گروه‌هاي اجتماعي در راستاي تحقق‌كاري بس بزرگ قرار گرفته و اعمال و رفتارشان را سامان مي‌دهند؟ به عبارتي، آنها نيز متناسب با خواست و اراده ما عمل مي‌كنند؟ عقل سليم حكم خواهد كرد كه طرح ضرورت انجام كارهاي بزرگ و مهم بسيار خوب مي‌باشد و ذائقه و توجه جامعه را از توجه به كارهاي كم‌اهميت و پراكنده به امور مهم تغيير خواهد داد. اين وضعيت معمولا‌ در دوره انقلا‌ب‌هاي بزرگ بروز مي‌كند.

حتما به ياد داريم كه در دوره انقلا‌ب با نداي رهبر انقلا‌ب اسلا‌مي سخن از ساختن جامعه‌اي اسلا‌مي و متفاوت از جامعه طاغوت توجه همه عدالت‌‌طلبان به ايران را به خود جلب كرد. ايرانيان مسلمان عدالت‌خواه شوقي جديد يافتند و تلا‌ش بسيار براي ساختن جامعه‌اي متعالي را آغاز كردند. شكل‌گيري نهضت سوادآموزي، جهاد سازندگي، بسيج مستضعفين، نيروهاي نامنظم، جهاد دانشگاهي، انقلا‌ب فرهنگي و بسياري از اين نوع نهضت‌ها و جهادها حكايت از پاسخ مردم و گروه‌هاي اجتماعي به نداي رهبر بود. هر يك از اين حركت‌ها به بار نشست و راهي خوب براي حركت جامعه شروع شد. بسياري از افراد و نيروهايي كه در زمان حاضر به كمك مديران مي‌آيند و راهگشاي جامعه و مشكلا‌ت آن هستند، در اين فضا توليد شدند. بسياري از ابداعات و نوآوري‌ها نيز ريشه در كارهاي اين دوران دارد. بسياري از مقاومت‌هايي كه در مقابل دشمنان خارجي صورت گرفته است از طريق ساماندهي همين نهادها، سازمان‌ها و نيروها صورت گرفته است. بدين لحاظ است كه ادعاي بزرگي به واسطه رهبر انقلا‌ب توانست راهي در شكل‌گيري نهضت‌ها و حركت‌هاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي در درون نظام و بيرون آن شود. اينكه كداميك از اين شروع‌شده‌ها به نتيجه كامل و دقيق رسيد، نياز به بحث و بررسي دقيق‌تري در زمان و فرصت ديگري دارد. ولي شكل‌گيري جريان اصلي حكايت از اين دارد كه طرح امري بزرگ در دوره و شرايطي خاص منشا تحولا‌ت عمده شده و مي‌تواند جهت جامعه را تغيير دهد. ‌


از آنچه كه گفته شد مي‌توان چندين نتيجه‌گيري كرد: 11) ضرورتي در وجود رابطه بين شرايط خاص و بيان‌هاي بلند وجود دارد 22) گروه و نيروي اوليه براي شروع كار و شكل‌گيري جريان لا‌زم است 33) تصديق و موافقت اجتماع - گروه طرفدار - در اين مسير لا‌زم است 44) انتظار سريع، كم زمان، و برنامه‌اي از ادعاهاي بزرگ بي‌معني است 55) امكان فكري و اجتماعي براي بروز صورت‌هاي متعدد از ادعاي بزرگ در ميان مردم وجامعه با تعابير متعدد فرهنگي و اجتماعي بايد صورت بگيرد.


با توجه به اين نكات مي‌توان مدعي شد كه اولين نوع مشكلا‌ت جامعه ايراني ريشه در طرح مباحث عمده بدون توجه به شرايط و موقعيت آن دارد. بدين لحاظ است كه بيان اينكه ما مي‌خواهيم كاري بسيار بزرگ كنيم و اين كار و اقدام بزرگ نيز بايد در زمان خاصي محقق شود، بدون توجه به شرايط و لوازم اشاره شده بي‌معني است. ادعاي بزرگ كه امكان تحقق ندارد مي‌تواند خود به مشكل جدي فرهنگي و اجتماعي تبديل شود. بي‌توجهي به امكان‌پذيري امر بزرگ، نشان از اين دارد كه از لوازم و شرايط تحقق كار بزرگ اطلا‌عي وجود ندارد و سهم و نقش اقدامات بزرگ و عكس‌العمل‌هاي آن در سطح ملي و جهاني مورد شناسايي قرار نگرفته است.


با توجه به نكات اشاره شده در فوق، به اين شعار برمي‌گرديم كه قرار بود در سالي محدود كاري بس بزرگ انجام شود: احقاق حقوق اجتماعي و برقراري عدالت اجتماعي. خوب اين شعار بسيار بزرگي است كه همه پيامبران و اولياء خداوند در طول تاريخ براي طرح، فهم و اشاعه آن و تحقق آن مبعوث شده‌اند. بدين لحاظ خلا‌صه همه خواسته و نياز و جهت و كار اديان الهي به عنوان برنامه‌اي چندساله معرفي شده و تلا‌ش و اقدامات بسيار و مهمي نيز تدارك ديده شده است. اينكه آيا براي طرح اين شعار بزرگ زمان حال مناسب است يا خير نياز به بحث و گفت‌وگوي كارشناسي دارد. براي دقت بيشتر در اين زمينه لا‌زم است كمي تامل كنيم و ببينيم كه آيا اشكالي در طرح ادعا وجود دارد يا اينكه شرايط طرح ادعا مناسب تشخيص داده نشده است يا اينكه مجري ادعا مناسب اين كار نيست يا اينكه شرايط تحقق اين ادعا به اين سادگي‌ها نيست. كداميك از فرض‌هاي فوق صادق‌تر است؟ ‌


براي جلوگيري از هر نوع سوءتفاهم و ارائه تعابير نارسا در اين زمينه، لا‌زم است بگويم كه اصل حيات بشري در دستيابي به عدالت اجتماعي است. همانطور كه هدف اصلي رسالت رسل و پيامبران الهي و تلا‌ش اولياء و انديشمندان در اين جهان عدالت‌خواهي و تعالي بشر بوده است، هدف همه انسان‌ها و مكاتب و نظام‌هاي سياسي دستيابي به عدالت اجتماعي است. رفع ظلم و بي‌عدالتي از جامعه بشري و تاسيس جامعه‌اي با كمترين مشكل و بيشترين امكان براي حيات الهي. ولي كار به همين اعلا‌م ختم نشده است. تلا‌ش‌هاي صورت‌گرفته در درون و برون اجتماعات ديني براي تحقق صورت‌هاي اين عدالت‌خواهي بوده است. بدين لحاظ هم هست كه اصل عدالت‌خواهي هم به دليل بدخواهان آن و هم به دليل وجود سطوح متعدد آن به پايان نرسيده است و تا ظهور منجي عالم بشري، به پايان نخواهد رسيد. در اين صورت است كه امكان تمام كردن اين شعار كه همه تاريخ است در يك برنامه سه يا چهار ساله مي‌تواند منشا مشكلا‌ت بسيار انديشه‌اي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و سازماني شود. ‌


نبود مشكل نشان ميرايي يك جامعه است


‌ نوع دوم مشكل در فهم مشكل و نحوه برخورد با آن است. اجازه دهيد دوباره سوال اول را مطرح و بحث را دنبال كنيم: آيا در سال گذشته كشور ايران با مشكل خاص اجتماعي درگير بود يا خير؟ حتما جامعه درگير مشكل عمده‌اي بوده است. اگر درگير مشكلي نبوده است مي‌بايست دچار ميرايي شده باشد. جامعه زنده و در حال حركت درگير مشكلا‌ت عديده‌اي مي‌باشد. زنده بودن جامعه در خلا‌ء صورت نمي‌گيرد. زنده بودن جامعه به دليل درگير شدن با مشكلا‌ت معني مي‌يابد. دقيقا وضعيت اينگونه‌اي جامعه، مانند وضعيت انسان است. انسان وقتي سالم است كه توانايي مقابله با بيماري‌ها و ويروس‌هايي كه قصد غلبه بر او را دارند، داشته باشد. به عبارت ديگر، بدن انسان در همه لحظات در مبارزه‌اي دائم و خستگي نشدني با بيماري‌ها و ويروس‌هاي متعدد است. وقتي كه ويروس‌ها مردند انسان نيز خواهد مرد. از طرف ديگر، وقتي كه انسان توانايي مقابله با ويروس‌هايي كه براي بقاي او لا‌زم هستند، را از دست داد، دچار ميرايي مي‌شود. به عبارت ديگر، مرگ او سر مي‌رسد. به همين دليل است كه اختلا‌لا‌ت خوني و مغزي و قلبي بيش از ديگر اختلا‌لا‌ت منشا اصلي بيماري و مرگ است. چرا؟ چون اين سه عنصر اصلي‌ترين اجزا بدن براي ساماندهي رابطه ويروس و بيماري و بدن و سلا‌مت هستند. اگر اين سه عضو دچار آفت و آسيب عمده شوند، كمتر مي‌توان براي بدن كاري انجام داد. ‌


نكته اشاره شده در فوق را به صورت روشن‌تر هم مي‌توان مطرح كرد: اين اشتباه است كه اصرار كنيم كه در جامعه مشكلي وجود ندارد. اين ساده‌انگاري است كه تصور كنيم همه مشكلا‌ت ديروز با اقدامي مقطعي رفع شده است. رفع مشكلا‌ت به‌گونه‌اي تلقي مي‌شود كه گويي عده‌اي خواسته‌اند به طراحي روابطي براي بروز مشكلا‌ت اجتماعي دست بزنند و به دليل وجود عده‌اي ديگر توطئه و ريشه مشكلا‌ت خشكانده شده است. گفته مي‌شود كه الحمدا... جامعه ايراني به سطح خوبي از امنيت دست يافته است، به سطح خوبي از ابداعات علمي و صنعتي دست يافته است، تورم روند نزولي يافته است، فساد و فحشا كاهش يافته و در آينده نزديك به صفر خواهد رسيد، سرمايه‌گذاري خارجي و داخلي خيلي زياد شده و در آينده از متمول‌ترين ملل دنيا خواهيم شد، آنقدر در طول دو سه سال گذشته ابداعات و اختراعات ثبت كرده‌ايم كه به مقام‌هاي بالا‌ در جهان خواهيم رسيد و... در نتيجه جاي نگراني نيست. همه چيز درست و كنترل شده است. قلب، مغز و سيستم خوني جامعه نيز مي‌توانند بدون دغدغه‌اي از ظهور مشكلا‌ت هر چه طوفنده‌تر راحت باشند كه خطري نيست! اين وضعيت به خودي خود بروز مي‌كند. زيرا وقتي سخن از انجام كارهاي بزرگ كرديم و كار بزرگي نكرديم، به خواب مي‌رويم. زيرا در خواب مي‌توانيم تحقق كارهاي بزرگي كه شرايط و اسباب آنرا فراهم نكرده‌ايم، تماشاگر شويم. فقط در خواب و رويا است كه تحقق كارهاي بزرگ در زمان محدود بروز مي‌كند. معمولا‌ افراد بزرگ‌بين، خودخواه، بي‌ارتباط با واقعيت‌ها و تخيلي و وهم‌گرا همه نيازهايشان را در خواب مي‌بينند و بيشتر وقت‌ها ميل به خواب رفتن دارند تا ارتباط با واقعيت‌هاي عيني و روزمره.


مشكلا‌ت اجتماعي: وجود، بروز، ماندگاري و راه‌حل


نكته ديگري كه لا‌زم است به آن اشاره شود، چرايي پيدايش مشكلي و چگونگي كاهش، پايان و در نهايت ماندگاري آن است. كدام مشكل در جهان مطرح شده كه تمام شده است؟ اين سوال مهمي است كه بايد از طرف جامعه شناسان، روان‌شناسان، جرم‌شناسان، حقوقدانان، متالهان، و مورخان به طور گروهي و بين‌رشته‌اي پاسخ داده شود. من به عنوان جامعه‌شناس مدعي‌ام كه كمتر مشكلي در طول تاريخ - پس از وقوع - به طور كامل ناپديد شده است. چرا؟ چون مشكل ايجادشده - پيداشده - مانند ديگر امور اجتماعي در جامعه استقرار يافته و جريان تطوري‌اش را طي مي‌كند. مشكلا‌ت ديروز در درون مشكلا‌ت امروز خودنمايي مي‌كنند. به همين دليل است كه سطح و ميدان و تنوع مشكلا‌ت در دوره جديد قابل مقايسه با مشكلا‌ت در دوره‌هاي گذشته نيست. به عبارت ديگر، مشكلا‌ت اجتماعي امروز بسيار فربه‌تر و همه‌جانبه‌تر از مشكلا‌ت اجتماعي در گذشته است. بدين دليل است كه طرح ادعاي زير صادق است: مشكلا‌ت اجتماعي نمي‌بايست امكان بروز بيابند. وقتي ظهور مي‌كنند مي‌مانند. وقتي پيدا شدند در صورت مقابله ناقص با آنها پنهان مي‌شوند و در موقعي كه لا‌زم باشد، بروز مي‌كنند. مشكلا‌ت هم جان دارند و حيات. تصور اينكه مشكلا‌ت اموري عدمي‌اند، پس نيستند و يا چون عدمي‌اند، وهمي و خيالي‌اند و با نام نبردن از آنها ناپديد مي‌شوند، غلط است. تازه اگر به خاطر داشته باشيم داستان‌هاي ديو و پري كه هم ديو و هم پري خيالي است، رهايي پري از دست ديو نيازمند به شكستن طلسم است. زيرا در طلسم رمز حيات ديو نهفته است. قهرمان داستان با دستيابي به طلسم امكان كشتن ديو و نجات پري را مي‌يابد. ولي در جنگ رودررو با ديو شكست مي‌خورد. به عبارت ديگر، حتي ديو كه امري موهومي است هم با توهم و خيال از بين نمي‌رود. بايد طلسم او را پيدا كرد و بر سر سنگي بزرگ زد و با شكسته‌شدن طلسم ديو ناپديد مي‌شود.


مشكلا‌ت نوع سوم آنهايي هستند كه مورد غفلت قرار مي‌گيرند، آنهايي هستند كه كم‌اهميت شمرده مي‌شوند. به لحاظ جامعه‌شناختي امور اجتماعي‌اي چون فقر كه در مرحله اول به معناي نبود ثروت است امري عدمي نيست. فقر امري عيني البته نسبي است و منشاء عمل است. فقر حالت و وضعيتي است كه بسياري از مردم دچار آن هستند همانطور كه ثروت، حالت و وضعيتي است كه بسياري از مردم دچار آن هستند. اينكه كدام يك از اين دو خوب است، كداميك از اين دو در بردارنده نتايج مفيد است، كدام يك از اين دو منشاء چه مشكلا‌ت و اموري هستند نياز به بحث و گفت‌وگو دارد. ولي اين مهم است كه فقر وضعيت خاصي است كه عده‌اي از مردم، گروه‌ها و طبقات اجتماعي درگير آن هستند و از آن متاثر و ناراحت يا راحت هستند. راحتي يا ناراحتي ناشي از فقر براي فرد مبتلا‌به در ساختارها و نظام‌هاي فرهنگي قابل فهم و بررسي است. ‌


نكته‌اي كه از بحث به‌دست آمد، حكايت از وجودي شدن امور و مشكلا‌ت اجتماعي چون فقر، فساد، دزدي، افت تحصيلي، نارضايتي سياسي، كاهش مشروعيت اجتماعي و سياسي، تزاحم بين‌نسلي، اختلا‌ف خانوادگي از قبيل طلا‌ق، فرزندكشي، زن كشي، شوهر و پدركشي، و انحرافات جنسي و بسياري از اين نوع مشكلا‌ت واقعي و وجودي‌اند. اين امور واقع شده‌اند و منشاء وقوع امور ديگر هم هستند. نگاه جامعه‌شناسي اول‌فرض وجودي آنها را ممكن و عيني مي‌شمارد و سپس به فهم و معالجه و درمان و رفع آنها مي‌پردازد. پس معرفتي و روشي و اقدامي و تلا‌شي عالمانه براي شناسايي، طبقه‌بندي، معنا كردن و درنهايت سامان دادن آنها لا‌زم است. از خود و ديگران مي‌پرسم كه اين معرفت، دانش، آكادمي، افراد و متفكران، اقدام‌ها، تلا‌ش‌ها، برنامه‌ها و سياست‌ها و نظارت‌ها كجا بوده است كه انتطار داريم به مشكلا‌ت پايان دهيم؟ در ميان افراد صاحب فكر و انديشه و علم كمتر ديده و شنيده‌ام كه تلا‌شي در جريان باشد. البته شنيده و ديده‌ام كه مديران قصد دارند تا به هر شكلي شده است نرخ مشكلا‌ت اجتماعي را پايين بياورند. به همين خاطر در گزارش‌ها از كاهش جرائم و مشكلا‌ت در جامعه در مقايسه با دو يا سه سال گذشته، سخن مي‌گويند. گويي كه با نشان دادن زور بازو به مشكلا‌ت موجود مي‌خواهند مشكلا‌ت را دچار وحشت و هراسي بنيادي كنند به طوري كه همه آنها گورشان را گم كرده از اين ديار بروند. غافل از اينكه مشكل واردشده در جامعه تا تناسبش را با كليت نظام اجتماعي معلوم نكند، قابل فهم و كنترل و معامله نيست. بعد از اينكه رابطه‌اش را با نظام اجتماعي معلوم كرد، مي‌توان در مورد سهم او در مناسبات اجتماعي سخن گفت. اگر بر اثر بدسليقه‌گي يا بدفهمي با مشكلا‌ت بدرفتاري شود، آنها تنها مخفي مي‌شوند و در زماني ديگر موذيانه بروز و ظهور مي‌يابند و منشاء حوادث غيرمترقبه خواهند شد. ‌


*مشكل اجتماعي در تناسب با كليت نظام اجتماعي فهم و كنترل مي‌شود


براي فهم معناي اشاره‌شده، لا‌زم است به يك مورد اشاره كنم. خوش‌خيالي‌‌هاي مدافع نوسازي رضاشاهي و بعد نوسازي شهري محمدرضاشاهي، به گمراه شدن آن نظام در تعيين سياستگذاري فرهنگي و اجتماعي انجاميد.

آنها با اين تصور كارشان را شروع كردند كه با تحقق سطحي از مدرنيزاسيون، دين‌گرايي حذف خواهد شد. اين تصور تا حدودي در جهان در ميان متفكران مدرنيست هم مطرح بود و در بيان روزنامه‌اي آن نيز مقبوليت يافته بود. بدين لحاظ سياستمداران خوش‌باور و سطحي‌نگر با اين فرض كارشان را شروع كردند و به سرعت هرچه تمام‌تر در اين زمينه تلا‌ش كردند و به جاي اينكه به توسعه نوسازي و ساماندهي آن بپردازند، به ضديت با دين‌خواهي مردم پرداختند. رضاشاه مي‌توانست با جدي گرفتن نوسازي جاده‌اي‌اش، حداقل كشور ايران را به لحاظ نظام ارتباطي به حد بسيار خوبي برساند. اين راه و روش را تمام‌نكرده، به جان نظام طبقاتي افتاد. البته در اين زمينه نيز منشاء خيرات زيادي شد و تا حدودي جامعه ايراني را از سطح قبيله‌گرايي به سطح مدرن كشانيد، ولي با ادامه ندادن آن، بدن جامعه سنتي و روستايي و ايلياتي ايراني را به طور زخمي و بدون معالجه و درمان رها كرد كه جراحات وارد شده در بعضي از موقعيت‌ها به مرگ زخمي رسيد، و در بعضي از شرايط به عفوني شدن بدن و در بعضي از مواقع به نقص عضو رسيد كه اين نشانه‌اي ناكافي در مديريت اجتماعي او شد. در ادامه او تصور كرد كه براي اتمام پروژه مدرنيزاسيونش بهتر است تا ريشه دين را در ايران بكند. اين از خطاهاي بزرگ او بود كه در نهايت موجب مرگ و نابودي او شد. محمدرضاشاه هم تا حدودي - البته با تفاوت روش و شعور و توانايي - همين كار را دنبال كرد و به جاي بهبود شرايط اقتصادي و صنعتي و فني جامعه به ضديت با دين و مذهب و عقايد مردم پرداخت. همه كساني كه در اين نظام مشغول كار بودند، تصور مي‌كردند كه مذهب مرده است و مذهبيون نيز بي‌جان شده و در نهايت مدرن خواهند شد. آيا واقعا اين فهم صادق بود؟ آيا واقعا دين در ايران مرد؟ يا اينكه در همين شرايط و دوره بود كه دين‌گرايي شدت گرفت و احياگرايي ديني در سطح روشنفكري و مردمي محقق شد؟ واقعيت انقلا‌ب اسلا‌مي در ايران حكايت از وقوع حركت همه‌جانبه ديني در ايران دارد. در اين صورت مي‌توان به اين جمع بندي رسيد كه برخورد ناشيانه و سطحي و احمقانه با دين، باعث شد كه مردم به نيروي مقاومت عمده ديني تبديل شوند. ‌


‌ مثال فوق نشان‌دهنده چندين نكته، اصل و پيامد است: 1- تبديل امور واقعي به امور عدمي به سادگي امكان‌پذير نيست؛ 2- مسائل و مشكلا‌ت اجتماعي در ايران مانند ديگر جوامع امور عدمي نيستد؛ 3- مديريت اين مشكلا‌ت نياز به دانش و آگاهي دارد؛ 4- در جامعه معاصر مجموعه مشكلا‌ت اجتماعي‌اي ظهور كرده‌اند كه با پند و اندرز، برخورد‌هاي سريع و سياسي، و فشار حذف نمي‌شوند، بلكه مشكلا‌ت در درون نظام اجتماعي پنهان شده و در صورت بروز شرايط دوباره ظهور مي‌كنند. ظهور مجدد آنها متفاوت از ظهور قبلي خواهد بود؛ 5- نحوه كار با مشكلا‌ت مانند نوع برخوردي است كه بدن با ويروس مي‌كند. اول ويروس شناسايي مي‌شود و دوم كاركرد آن در بدن معلوم و در نهايت تناسب آن با كل بدن و در نهايت نحوه مقابله با آن معلوم مي‌شود. بدين لحاظ است كه در مديريت مشكلا‌ت اجتماعي تعيين نوع حضور و رابطه آنها با نظام اجتماعي بايد معلوم شود. در غير اين‌صورت مشكلا‌ت خود را پنهان مي‌كنند و ما را دچار غفلت مي‌كنند.


‌ با توجه به نكات اشاره‌شده در فوق، مي‌توانيم به سوال اول برگرديم: در سال گذشته مشكل (مشكلا‌ت) عمده اجتماعي چه بود؟ در يك بيان ساده مي‌توان مدعي شد كه مشكل اصلي در سال گذشته ناآشنايي با مشكلا‌ت اجتماعي بود. اين مشكل عمده اجتماعي، سازماني و سياسي ما بود. بدين لحاظ هم هست كه مشكلا‌ت قبلي ضمن ماندگاري در جامعه، در لا‌يه‌هاي پنهان جامعه قرار گرفته و در زمان و شرايط مناسب بروز و ظهور خواهند كرد. ‌ 

[ پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:مشکلات ,اجتماعی ,در, سالی, که ,گذشت,, ] [ 20:24 ] [ مصطفی بهرامی ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





  • بک لینک
  • نرم افزار های موبایل